[موقتیجات✍🏼.📂] پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۲۲ ب.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ۴۳ نظر

تو مثل معجزه بودی ، لبهات سرخ و موهات پرتو های خورشید بودن ، پشت پلک های شکننده ت خلا عمیقی از ترس رو توی مردمک های بی احساست پنهان میکردی و با انگشت هات موهام رو جادویی تر از هر وردی لمس میکردی ، تو زیبا بودی و درست شبیه یک معجزه ؛ پیچیده تر از نقاشی های ونگکوک و الهه های یونانی ، مثل یک سایه ی خاموش توی قلبم قد میکشیدی و من رو دیوونه و دیوونه تر میکردی.. تو یک خواب بودی..
و تنها سوالم از تو این بود که چطور ، چطور انقدر زیبایی؟

سلام. نمیدونم از چی بگم ؛ از تولد بعضیا:دی یا از چهلمین روز نبودنه ولی ، از اوضاع وحشتناک عجیب و خراب و نگران کننده م توی مدرسه. از ترسم از اجتماع و ادما یا از اینکه هیچکس رو توی کلاسم نمیشناسم. از اینکه چقدر دنیا و ادماش برام وحشتناک شدن و چه اتفاقاتی که نیوفتاده! ( اگه نامجون با ممرضا گلزار فیت میداد انقدر متعجب نمیشدم. حالا جدا از متعجب بودن ناراحت و عصبانی و شاید دلخور هم هستم(: ) ، از اینکه چقدر هاله و روابطم باهاش عجیب شدن یا از اینکه حالا بالاخره ( به لطف یکی از دنبال کننده های وحشتناک مهربون وبلاگم *اشک های فراوان* ) مانگای جوجتسو رو دارم. وای فرض کن یکی از تو وبلاگت و چرت و پرتات دریاره چی دوست داری و برات هدیه بگیرش!! * اشک ریختن*

توی این مدت ، یه پک بیدلی شامل کریستال هفت چاکرا برای کوثر گرفتم و الان یادم اومد هنوز پولشو ندادم xD وای بی پولی چه دردیه.

و خیلی شعر خوندم ، سر جلسات ادبیات حاشیه دفترمو از شعرای کوتاه سیاه کردم و نقاشیای ریز و درشتم همه جای کتاب درسیارو گرفتن. بدجوری انفولانزا گرفتم و ریه هام هنوز بعد سه هفته پر از خستگی و دردن. حساسیت فصلی هنوز یقمو ول نکرده و توی مدرسه با هر سرفه ای که میکنم مورد توجه نگاهای منزجر کننده ای قرار میگیرم که منو میترسونن. کاش میتونستم به همه بگم که من ناقل بیماری نیستم و فقط آسم دارم!

این وسط تشکر میکنم از بکس. واقعا دو روز پیش برای یک لحظه هم که شده باعث شد احساس خوبی داشته باشم و ای کاش میتونستم بغلش کنم و بگم چقدر دوست خوبیه. هی بکس ، میشه بیای و بغلم کنی؟ میشه اینو ببینی؟ میشه معجزه؟

چندتا از شعرایی که نوشتمو اخر این پست میذارم ، واقعا قصدم ازین روزمره نویسی رو نمیدونم ، فقط بیکارم؟

راستی. توی مدرسه با اینکه زبون دارم اما با زینب ( تنها عضو انجمن پای سیب که باهاش درارتباطم هنوز) نامه بازی میکنیم. من میرم توی کلاسشون و وقتی هنوز هیچکس نیست براش لای کتاب ریاضیش شعر مینویسم. بعد برام توی کیفم یه یادداشت گذاشته بود و توش نوشته بود احساس تنهایی میکنه. از اینکه احساس تنهایی میکنه احساس تنهایی میکنم.

در آخر ، من هنوز زنده م. هنوز میتونم با ریه های نصفه نیمم نفس بکشم و هر روز صبح درحالی که دوساعت خوابیدم ساعت پنج بیدار میشم و بعد از حاضر شدن برای هارو گوشت میذارم و وقتی سوار سرویسم میشم از شدت سر صدا و حرف ها و دغدقه های احمقانه سردرد میگیرم. کنار یه دختره خیلی درس خون میشینم و همکلاسی هام اصلا تایپم نیستن. یه عدشون زیادی عجیبن و یه عده زیادی وحشتناک. من ازشون میترسم. من اسیب میبینم. ظهر ها درحالی که میترسم سرویسم بابت دیر رسیدن دعوام کنه اخرای کلاسو میپیچونم و از مدرسه بیرون میرم و با چهره های عبوس و غریب و وحشتناک مواجه میشم. وقتی ساعت دو و ربع میرسم خونه از شدت سردرد نمیدونم چه غلطی بکنم و زیر چشمام کبوده چون اکسیژن کافی ندارم. من تکالیف احمقانه عربی رو مینویسم و هیچ کتاب یا انیمه جدیدی ندارم. فقط هر هفته ادامه ی مانگای جوجتسو رو میخونم و درس و درس و درس. حقیقت اینه که چند وقت پیش راجب اینکه اخرین باری که خوشحال بودم فکر کردم و چیزی یادم نیومد. به هرحال زندگی سخته. مامانم خیلی مریضه و بابام خیلی سرش شلوغ. من واقعا راجب مشکلات و جدایی هام و درد های توی قلبم فکر کردم و من واقعا خسته تر از اونیم که با گذر زمان درد هام رو فراموش کنم. من واقعا نیاز دارم که بمیرم.

هاله برام از درونگرایی شدیدش گفت و من متعجبم. ادمی به زیبایی و جذابیت هاله چطور میتونه درگیر نداشتن اعتماد بنفس باشه؟ هاله. ای کاش اینو میدیدی. اونوقت برات مینوشتم ازینکه تو واقعا زیبایی و زیبایی و زیبایی حیف اخلاق مهمه و برات میگفتم که چقدر ، حتی با اینکه دیگه در اون درجه قبلی توی قلبم نیستی، از ناراحتی تو ناراحت میشم. من همیشه میخواستم ازت قول بگیرم که هیچ وقت گریه نکنی. گفته بودم چشمهات موقع گریه کردن زیادی زیبا و غمگینن؟ به قدری که دور از تحمل قلب ادمیه. باور کن.

اوه راستی تر. امروز از سارینا کتک خوردم چون اذیتش کردم:دی

میخام نامه بنویسم. نامه برای کسایی که قرار نیست اینجارو بیینن. 

شاید برای بکستر؟ شاید برای اپیفانی. شاید برای کنار دستی م توی کلاس های فوق برنامه سر صبحی که تیک های عصبیم بخاطر رفتار بچه های احمقی که جلو میشینن رو تحمل میکنه و لبخند میزنه‌. شاید برای سارا. شاید برای جویون... یا حتی برای دبیر ادبیاتم که زن وحشتناک خوبیه. شاید هم برای لیا. 

تنها چیزی که الان دربارش مطمئنم ، میلم به خوابیدنه و چون خوابم نمیبره باید قرص بخورم. من سر دردم و توی هفته ی گذشته سرجمع ۱۲ ساعت هم نخابیدم و حتی هاله ازم پرسید شاید تومور مغزی دارم:دی. اما من خوابم نبرد... یا اگر خوابیدم ، کابوس دیدم و کابوس دیدم. حتی یک بار توی خوابم بکس رو بغل کردم اما تبدیل به کابوس شد. بکستر بین بازوهام اب شد و قیر سیاهی شد که منو توی خودش غرق کرد. 

راستی. شعر هام

چشمهایت موج دریا
موی تو پرتوی نور
ردپایت ساخته 
برگ درختان چنآر ...

***

چه بگویم ز رخت 
بس که حقیرست واژه
نیست لایق 
رخ خورشید
که شود توصیفت..

***

راستش الان داشتم سهراب میخوندم ، چه قشنگ میگه 

آمدم تا تورا بویم

و تو زهر دوزخی ات را با نفسم امیختی

به پاس این همه راهی که امدم.

 

و چه رویاهاکه پاره نشد

و چه نزدیک ها که دورنرفت

و من بر رشته صدایی ره سپردم

که پایانش در تو بود.

امدم تا تورا بویم ،

و تو زهر دوزخی ات را با نفسم امیختی

به پاس این همه راهی که امدم...

میتسورییی وای خیلی خوشحالم برگشتی دختر...دلتنگت بودممم
میکا دختره ی معرکه 
منم همینطور ، خیلی دلتنگ. چطوری؟
سرمو به کجا بکوبم؟ نکنه با من لج کردی که ستاره اون یکی وبتو روشن نمیکنی؟ (:
بی تربیت.
وای سلین ، حتما یه پست مخصوص درباره ی گربه م مینویسم و عنوانش هم برای سلین خواهد بود 
میوTT
میتسوری")................ الان گریم میگیره
بغل بده زنک
ترسیده بودم..ترسیده بودم که دیگه برنگردی..
آنیما :)..
میتسوریییییی::))))
سانبیننننن
ترسیده بودم..ترسیده بودم که دیگه برنگردی..

با آرزوی عشق،منبع این متن mitsurieru.blog.i

++++++++ دیگه اینجوری نگرانمون نزار توروخدا..
وای ببخشید =^=
تشکر ویژه میکنم از پائولا / زز بابت مانگای جوجتسو. خیلی ویژه. اگه میخواین از پائولاتصور داشته باشین باید بگم که دستاش اندازه ی دست بچه ی شیش ساله ن TT خیلی کوچیلی و کیوته و موهاش کوتاهن و عینکش درست اندازه شماره چشم منه. یه پرسینگ روی بینی ش داره و شبیه همستر ها و موش هاست. همیشه دستکش دستش میکنه و گیاه خواره و شبیه عروسکای توی ویترین مغازه های ۱۹۸۰ عه. اون واقعا شگفت انگیزه و ازش ممونم ♡
@زز 
شعر هات>>>>>>
تو یه روز یه شاعر و نویسنده بزرگ میشی و من شوعاف میکنم و میگم میبینید میتسوری رو؟ ما تو یه دوره زمانی وبلاگ نویسی میکردیم و همو میشناختیم>>>>
وای >>>>>>> این حرفات>>>>>>
سانبین نکن قلبم نمیتونه *گریه 
خب به عنوان مجازاتت میخوام اینجا و با اسپم ببرم رو هواD:
یا قودا. کلانی کبیر کمکت کنه بسم الله بگو شروع کن :دی
شعرااتتتتتتت.. خانوم به من امضا بده توروجان جدت
اول شما باید به ما امضا بدین که TTTTT
براش لای کتاب ریاضیش شعر مینویسم.

با آرزوی عشق،منبع این متن mitsurieru.blog.ir

دانلود تو داخل کلاس خودم>>>>
وای TT دانلود تو توی مدرسم+++
خب نه اسپم زدن کنکله یهو یادم اومد خیلی خستمT^T
خسته نباشی ، استراحت کن TT 
منم یچیزی بین خوب و بدم...اما خب مهم نیست چون الان تو اومدیییی
امیدوارم به معجزه با کتونی های نارنجی و قیژ قیژی بپره تو زندگیت. اونموقع تو خوبه خوب باشی و منم لبخند بزنم
وای...میتسورییTT اکلیلی نکن منوووو.
فقط لبخند؟ نه یکاری میکنم مجبور شی بلند بلند بخندیxD
TTT
ایشالاxDD
هر چه زودتر این کار رو بکن لطفا. Y-Y
+ دلتنگت بودیم. آهنگی که بهت دادم توی بهبود حالت تاثیری داشت؟ حتی اگر اندازه ماتحت مورچه هم باشه خیلی عالیه پس صادقانه جواب بده. ㅠㅠ
باید تا وقتی یو اپولود یا بیان باکسم درست کار کنن صبر کنیم "^"
+ اوه. خیلی . و واقعا ازت بابتش ممنونم. ماتحت مورچه xD ؟ اندازه ماتحت رستم دستان کمکم کرد xD TT
توت فرنگی کوچولوووو*-*
سسسباااا
ببین ستاره کی روشن شده:)
ببین کی کامنت داده *^*
این یه خواب نیست..
دلم میخواد بزنمت ولی بیا بغلم.)
TT
وای نه من کتکامو امروز خوردممxD TT
*فشار دادنتتت
حالت بهتره تمشک شیرینم؟
آلا*-* خوبیی؟
بهتر نیستم ولی خب
قلمت زیباستتتتت🤩🤩👌
زیبا خوندییی:>>>
یکی از نویسنده های واقعا مورد علاقم>>>>>
از معدود عاشقانه نویس های مورد علاقم>>>>>>>
من باید یه روز در توصیف قلمت دست به قلم‌شم..❤
"و تنها سوالم از تو این بود که چطور ، چطور انقدر زیبایی؟"
چطور؟ نه واقعا،چطور؟
+باید بیام بدزدمت ببرمت مدرسه ی خودمونTT
+امیدوارم حالت زودتر خوب بشه..
چه بگویم ز رخت 
بس که حقیرست واژه
نیست لایق 
رخ خورشید
که شود توصیفت
وای لعنتیِ خوشگل..منم دقیقا چند روز پیش یه چیزی عین همین نوشتم..البته جمله بندی‌ش به خوشگلی مال شما نیست ولی مضمونش دقیییقا همینه. البته جای خورشید ماه بذارین(با ماه بیشتر حال می‌کنم. ماه خیلی دوست*-*)
+سهراب..:)))))))))
وایییی *ذوققققق>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
*پریدن تو بغلت
چطور انقدر خوشحال کننده؟ چطور؟TT
+با کمال میل دزدیده میشم.
+ممنونTT
وایTT یکی تو قطعا بهتر بوده شکست نفسی نکنTTT( ماه >>) 
+ سهراب.. (((((:
بغل نمیدی خانم ارو؟*نیشخند تهیونگی*
اینجارو ! بلاااا DDD:::
*بغل محکم
قبل از خوندن پس باید بگم که واقعا واقعا دلم برات تنگ شده ㅠㅠ
قبل از مردن از شدت ذوق باید بگم منم همین طور ، واقعا واقعا واقعا TTTT 
عه میتسوری("= خوشحالم از اینکه ستارتو میبینم.
آیسا >> خوشحالم کامنتتو میبینم:>
پشمکی من..
ونته TTTTTTTT
میشه بغل؟TT
خدایا آره..بیا بغلم
*بغل اروم ولی سفت* TT
-یه بغل محکم پشمکی برای پشمکی خودم:[]

مینیکین من..نمیتونم جای دیگه ای باهات در ارتباط باشم؟مثلا تل؟
>>>>

وایTT بعنوان یک بدبخت تبعید شده هیچ پیام رسانی ندارم *فحش دادن* TT 
میستوریییییTT
+میخوام فیلم هندی راه بندازم "^" ایش-
میکسکصکصTT
+ با موتور در هوا پریدن و پس از ده دور زدن با دست ها روی زمین فرود امدن و با یک پشتکوارو (چطوری مینویسنش"-") در بغلت امدن*
خئخهدثئقحهدرقTT
+این چه سمی بود..پاره شدمxDDD دودور چزخوندن دستام دورت و هزار دور چرخ زدن و کنترل اب و هوا برای بارونی شدن*xDD
TT
+عالی بود حاجیxDD  *پخش شدن اهنگ هندی و چشم های قرمز ورقلمبیده ی پر از اشک شوق * 
آه سبا ، من بالاخره دارم تورو در سن نوجوانی ات پس از سالها میبینم ، من پدرت هستم سبا * لحن وی‌جی xDDD
کی زدتت*-*\؟ *اخم
*فشار متقابل
سارینا xD نه خودیه xD
فدای سرت؛حالت خوب باشه کافیه
TTزنیکه ی مهربون
میتسو هیچ پیام رسانی فعلا کار نمیده حتی امروز تل هم واسم از بعد ظهر هیچ پر.وکسی براش کار نمیکرد=-=
البته کار هم بکنه من واقعا نیازی ندارم بهشون(-: با کسی خیلی ضروری چت نمیکنم(-:
شعرات واقعا قشنگن!
و امیدوارم از پس این روزای سخت بربیای:')
ممنونم:") قشنگ خوندیشون:")
ممنونم:")♡
منم همیطور ولی توی تل میتونی حداقل با کانالاش سرگرم شیD":
*وی یه کانال رو صدبار میگرده
من فقط چنلای اپلود مانگا و مانهوا و انیمه رو دنبال میکردم و الانم از طریق تل پدر عزیز جلو میرم xD TT
میتسووووررررییی،دلم میخواد همچین محکم بغلت کنم صدای استخون هاتو بشنومT^T
*قصد کشتن ندارم ها ابراز احساساته*
جندوکییییییییی دلم برات تنگ شدههههههههه
بیا بغلمممم
+تو بابامی؟*دریاچه دریاچه اشک ریختن* عاه پدرم میدانستم هنگامی من را که نوزاد بودن از قطار درحال حرکت پرت کردی بیرون فقط برای این بود که میخواستی قطار رو منفجر کنیxDDD
آه این اسرار مخفیانه را چه کسی به تو گفت و دنیای لطیف کودکانه ات را با گناهان من الوده کرد ؟ 
xDDDD
همچنینننننن قند و عسل
*پریدن بغلت*
*فشار دادنتتت*
چطوری کیوت
خدا گفت"-" زیرا میخواست از تو متنفر نشونم ای پدرxDDD
xDDDD
*پخش شدن اندینگ احساسی با اهنگ آچاهه آچاهه بارا بارا آچاههxDDD
برای بکس ؛ ممنون پسر! اینکه بغلم کردی و معجزه ی کوچیک امروزم شدی ، اینکه ازم خواستی احساس نکنم که خوب نیستم و راضی باشم از خودم ، اینکه اجازه دادی کنارت بشینم و اینکه اصلا وجود داری... بابتشون ممنونم:] .
خوبم مرسی،تو خوبی؟
«از اونجایی که کامنت بالا میگه معجزه بهت سر زده فک کنم حالت خوبه!»
بهترم >>> خوب بمونD:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی