بی هیچ خبری؛
خواهم رفت
پالت رنگم را برای تو،
دفتر آبی ام را برای تو،
و کتاب هایم را برای تو...
به یادگار میگذارم
شاید موهای بریده ام را لای دستمالی بپیچم و شما آنها را نگه دارید.
اما این بار مثل داستان ها نیست...
من آنه شرلی ای میشوم که برای همیشه.. میرود.
بی هیچ خبری... بی هیچ آشنایی
و من بعد مدتی برای همگی غریبه خواهم شد..
اما؛ میشود تو فراموشم نکنی؟ :)
منتظر روزی باش.. که دیگر منتظرم نباشی:)
- ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊
- سه شنبه ۲۴ اسفند ۰۰