[خارج از کلیسا:")⚘] دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵ ق.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ۴ نظر

امروز مامانم داشت البالو میجوشوند و کل خونه بوی آلبالو میده:>

"منم تا دیدم تنورِ مغزم داغه خمیر شاعری رو چسبوندم🤣:)

و شعری که مغز آلبالویی م ترشح کرد بدین شرح بود:

 

تنهایی...زندگی پر شده از این واژه

زندگی ام شده سرد

شده تاریک و سیاه

مثل یک شب که ندارد ماهی🌘🤝🏼

ماهی کوچک من🐟

در میان حوض آبی تنهاست:)

ماه اما ذره ای دلتنگ نیست:"

نه برای ماهی

نه برای آسمان...

 

ماه و ماهی زوج معروف ما...

عشق غم انگیزی دارن هوم؟:)

از وقتی به غم انگیزی ش پی بردم که اون اهنگه حجت اشرف زاده رو شنیدم که میگفت:

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم

اندوه بزرگی ست چه باشی چه نباشی:))

بله ... خیلی غم انگیزه هوم؟=))

 

پ.ن:هقققق چقد گریه اور(برای خودم البته)

پ.ن۲:نظرتون چیه خوب شد؟:)

پ.ن۳:جان ما نظر بدین دلم پوسید🙂💔

بابای منم چند ماه پیش هر روز کیلو کیلو آلبالو می آورد"-"...

قشنگ یه دیگ مربا پخت:/ 

اون همه رو کی قراره بخوره خدا می‌دونه...

 

 

+*حسادت*

من اصلا نمی‌تونم شعر بگمTT

🤣🤝🏼

عوضش خیلی کارای دیگه میتونی که من نمیتونم
پ.ن:اشاره مستقیم به ساخت قالب وب نمیکنم:)🤣

چرا انقدر خوبی تو ؟؟😂❤️

نفرمایین لیان جان خجالت کشیدم که:]

چقدر خوب شعر مینویسی من بیشتر میتونم داستان بنویسم و نقاشی بکشم . خیلی خوبه . اممم به چه سبکی مینویسی ؟

میشه گفت همه سبکی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی