یک بازی بچگانه.

خانه ی وحشتی دیدنی مخصوص شب هالوین،

کول و دوستانش را

به سرزمینی حومه ی ناکجا آباد میکشاند

کول باید سعی کند

دوستانش را نجات دهد؛ایا راه فراری هست؟

پشت دیواره ی ابری چه چیز در انتظار اوست

 

داستانی پر از ماجرا؛درد ترس هیجان و مبارزه:)

این کتاب به قلم براندون مال و ترجمه ی رویا درخشان است.

 

*بخشی از کتاب:

 تکه های کلوچه شکلاتی هم‌اندازه هولاهوپ که روی برکه از شیر شناور بودند اولین هشدار را به کول داد که چیزهای غیر عادی در راه است

نزدیک صبح بود و کول با چشم های نیمه باز از پنجره ی کالسکه بیرون را نگاه میکرد.بوته ها و درختچه های کوچکی به طور متناوب در ساحل گل الود اطراف برکه روییده بودند.

 همه چیز آن شبیه یک برکه عادی جنگلی بود  جز مایع سفید و خامه ای درون آن و کلوچه های شکلاتی بزرگ و عجیبی که دوبرابر برگ‌های یک زنبق آبی بودند!توئیچ بین صندلی های کالسکه روی زمین چمباتمه زده و جیس هم یک گوشه ای کز کرده بود.میرا هم سرش را روی پای برترام پیر گذاشته بود.ان طور که انها نفس می‌کشیدند،انگار خواب بودند.شکل واره ی پیر خیلی جدی از پنجره بیرون را نگاه میکرد.

 کول شب گذشته مدام چرت میزد با اینکه حرکت کالسکه نرم و روان بود اما نتوانسته بود راحت بنشیند مانگو پیش از طلوع خورشید سری به آن ها زد و آنها را مطمئن کرد که لشکر به سمت شمال و جنوب آن ها در حرکت است نه به سمت سرزمین وحشی برادی کول که از نگرانی خوابش نمی برد تا آمدن عروس هلندی سخنگو بیدار ماند و مراقب بود مشکلی پیش نیاید میرا سرش را بالا گرفت و در حالت خواب و بیدار پرسید: اون دیگه چیه ؟ جیس که چشم هایش هنوز تار بود به جلو خم شد تا از پنجره سمت کول بیرون را نگاه کند با دیدن منظره ناگهان خوابش پرید و گفت: اونا کلوچه ن؟ میرا گفت: و شیر....

 

--ادامه ی داستان رو میتونید از توی کتابِ پنج پادشاهی1:مهاجمان آسمان بخونین:)