سلام و درود!
امروز هم اومدیم سراغتون اونم با بخش خبرنامه بیگد...با این تفاوت که امروز قراره یه پرونده قتل رو برسی کنیم!دستکش دستتون کنین؛ذره بین وردارین و پالتوی کاراگاهی بپوشین؛ما اومدیم!!
سال۱۹۷۶-۱۹۷۷اوکلند،میشیگان:
بچه هایی که دزدیده شدن؛جسد هاشون پیدا شد؛علت مرگشون مشخص شد و قاتلشون هرگز پیدا نشد.
توی اون سال۴بچه(شایدم بیشتر) در یک محله گم شدند..و بعد مدتی جسد هاشون همون اطراف پیدا شد؛چندین پلیس راه افتادن و گشتن و گشتن و گشتن تا قاتل(که لقب ش پرستار بچه بود)رو پیدا کنن...اما هرگز کسی چیزی پیدا نکرد و تیم تحقیقات سال۱۹۷۸منحل شد...
یکی از اون بچه ها تیموتی کینگِ ۱۱ ساله بود که میخوایم مرگش رو برسی و فرضیه هامون رو ارائه کنیم:)
تیموتی کینگ؛باهوش و با استعداد در ورزش و همینطور هم محبوب!
توی یک عصر زیبا تیموتی از خواهرش که داشته بچه نگه میداشته مقداری پول میگیره تا بره آبنبات بخره...به خواهرش میگه درو باز بذار چون زود بر میگردم!
تیموتی اسکیت بردش رو برمیداره و به مغازه ای که فقط چند بلوک با خونشون فاصله داشته میره...
آبنباتش رو میخره
و بعد
هیچ وقت بر نمیگرده!"-"
طبق گذارشات توی این مدت؛
خواهرش توی خونه بچه نگه میداشته،
یکی از برادر هاش داشته پرستاری یک بچه رو میکرده،
و یکی دیگه از داداش هاش داشته برای مسابقه ورزشی تمرین میکرده
مامان و باباش هم رستوران بودن و ساعت نه شب تازه برگشتن خونه و دیدن در هنوز بازه و تیموتی هم نیست...
مامان تیموتی نامه ای مینویسه که توی روزنامه ها چاپ میشه...مبنی بر اینکه پسرمون رو بهمون برگردونین...اگه پسرمون برگرده براش سیب زمینی و مرغ سوخاری که غذای مورد علاقه ش هست رو میپزم!
باباش هم توی رسانه میگه که پسرمون رو برگردونین و ...
توی این مدت زنی با معلومات پیدا میشه و ادعا میکنه دیده تیموتی به طرف حیاط پشت داروخونه رفته و اونجا با مردی مو بلند که شبیه کشیش ها یا دکتر ها بوده صحبت میکرده...اون ادعا کرده تیموتی کاملا با اعتماد با اون مرد حرف میزده و اطلاعات خیلی دقیقی درباره مرد و ماشین ش داده که به لطف یک هنرمند تونستن چهره ی احتمالی مرد رو بکشن...ولی اون مرد هرگز پیدا نشد؛یا بهتره بگیم وجود نداشت!
هفت روز بعد از گم شدن تیموتی اون رو پیدا میکنن...جسدش که لباس های تمیزی داشته،توی یک گودال بوده و اسکیت بردش هم همونجا بوده...
پزشک قانونی اعلام کرده که این پسر مورد آزار واقع شده،خفه شده و از همه عجیب تر؛قبل مرگش مرغ سوخاری-غدای مورد علاقه ش-خورده!:"|
سوال اینجاست:چه کسی تیموتی را به قتل رسانده است؟
پاسخی که اکثر مردم و پلیس ها گفتن این بود که؛همون مردی که قبل تیموتی توی همون محله چند بچه رو کشت!
اون مرد کجاست؟خدا میدونه
و حالا من میخوام یه فرضیه بدم...
برادر تیموتی رو فرض کنید که داره تمرین میکنه تا توی ورزش بهتر شه...
در حین تمرین چند بار اشتباه میکنه و بعد با خودش میگه:
تیموتی محبوبه و خیلی خوب ورزش میکنه!اگه اینجوری پیش بره اون از من خیلی بهتر میشه و من ضایع میشم!
این جور فکر ها بهش حمله ور میشن...برادر های بزرگ هم معمولا رابطه ی خوبی با داداش کوچیکه ندارن و احتمال میره که تیموتی هم با داداشش مشکل داشته...
داداشش قاطی میکنه؛میره سراغ تیموتی و خِفتش میکنه...و بعد آزارش میده و بعدم خفه ش میکنه؛در این بین برای اینکه عذاب وجدانش کم شه و یا برای اینکه اعتماد تیموتی رو جلب کنه بهش مرغ که خیلی دوست داشته میده...و بعدم داداشش رو میکشه!
اونو توی یک گودال میذاره و بعدشم همه چیز میوفته گردن قاتلی که توی محله میگشته...هوم؟نقشه ی بی نقصیئه...!
هیچ کس هم به برادری که تازه داداش کوچیکش رو از دست داده شک نمیکنه...اونم وقتی پای یک قاتل توی محله باز شده باشه!
اینجاست که میگین:
خب پس اون زنه که گفته من تیموتی رو دیدم چی؟!
خب...
-اون گفته تیموتی رو دیدم که خیلی با اعتماد به یک مرد باهاش حرف میزده...اونم پشت داروخونه..جایی که خیلی رفت امد وجود نداره...خب تا اینجاش درست
+خود تیموتی میدونسته توی محله قتل اتفاق میوفته...پس چرا باید به یکی اعتماد کنه؟اونم پشت داروخونه؟...درسته...چون اون داداشش بوده!
-خب اون زن اطلاعات دقیق اون مرد رو داده!و گفتی که اون مرد پیدا نشده!
+بله...چون زن دروغ گفته!
بیاین فرض کنیم داداش تیموتی میره سراغ اون زنه و بهش میگه اکه واقعیت رو بگی تورم میکشم!
و اونم دروغ میگه
++اطلاعات دقیقی که اون زن داده خودشون جای شک داره!یکی نیست بگه اخه خانم محترم شما که دیدی این بچه توی یه محله خطرناک داره با یک ادم ناشناس حرف میزنه چرا نرفتی جلو دستشو بگیری بگی این کیه؟عا!چون اون شخص اصلا ناشناس نبوده و داداشش بوده و توهم از ترس جونت به دروغ گفتی اون مرد قیافش فلان شکلی بوده!
به همین راحتی و زیبایی!:|
خب...اینم از این پرونده عجیب و غریب!(کش و قوس دادن به کمر)
امیدوارم خوشتون اومده باشه:))
پ.ن۱:تمامی فرضیه ها فرضیه بودن..و از مغز بنده بوجود اومده بودن...
پ.ن۲:اطلاعاتی که توی مطلب داده شده+عکس تیموتی کینگ همگی از سایت های معتبر خارجی بودن که ترجمه شدن و توی مطلب جا گرفتن^-^
پ.ن۳:مطلبِ دوقلوهای نیویورک رو خیلی دوست نداشتین؟خب شاید چون خیلی تکراری بود..اما اگه ازین یکی خوشتون اومده لایک و کامنت فراموش نشه^-^
پ.ن۴:فرضیه های شما چیه...؟:[]