لبه ی پنجره ای که باد باز و بسته ش میکنه میشینم و چشمامو به آسمونی که بجای سیاه/سورمه ای بودن نارنجی/قرمزه میدوزم؛باد موهامو به رقص درمیاره...ولی این باد فرق داره.

موهام بجای اینکه با نرمی و لطافت توی باد پرواز کنن مثل شلاق توی صورتم میخورن،انگار باد داره تلافی میکنه...

هوا سرده،پر از خاک و پر از هوهو های وحشتناکه؛باد هم قرار نیست همیشه مود خوبی داشته باشه.

باد تند تر میشه و نعره میزنه،چنارِ جلوی در هم به رقص درمیاد؟ نه...این یکی شبیه رقص نیست؛بیشتر شبیه درختیه که داره فریاد میکشه و دلش میخواد فرار کنه...ولی ریشه هاش تا تهِ دل زمین رفته و جدا شدنی نیست.

پیچک ها به هم میخورن و صدایی شبیه مار زنگوله دار درمیارن،باد نعره میزنه و اسمون روشنه روشنه...رعد و برق میزنه ولی اثری از بارون نیست...انگار آسمون خیلی دلش پره؛الان مرحله قبل از گریه کردنشه؛بغضش نمیترکه ولی انقدر گلوش رو فشار میده و قلبش رو سنگین میکنه که همه میفهمن اسمون دلش گرفته....

باد موهامو توی صورتم میکوبه و هوهو میکنه؛انگار میخواد بگه اینم تلافی روزایی  که آبی بودم و دوسم نداشتی...روزایی که میتونستی خوشحال باشی و نبودی؛این تلافی روزاییه که خاکستریشون کردی...خسته شدم انقدر ادمای عبوسه اشک آلود زیرم گریه کردن درحالی که میتونستن لبخند بزنن...خسته شدم از بس ابی بودنمو ندیدن...

صدای اتش نشانی از توی کوچه بلند میشه...اول دوره بعد نزدیک میشه و بعد دوباره دور میشه؛شاید حق با آسمونه،شاید تقصیر ماست...مایی که قدر ندونستیم؟یا شاید تقصیر اوناییه که قدر هارو ازمون گرفتن؟...تقصیر هرکی/هرچی که هست تقصیر این پیچک ها نیست...تقصیر درختایی که دارن میشکنن نیست...تقصیر اسمون نیست که همیشه/خیلی وقتا ناراحتیم؛ولی اونا هم دارن اشک ها ناراحتی ها و کسل بودنمون رو تحمل میکنن...انرژی منفی ما چند نفرو مثل این اسمون که همیشه خوب بوده و سعی کرده برای اینکه بقیه خوب شن ابی باشه ولی بقیه دوسش نداشتن کرده؟...

به خودمون ییایم...اگه من و تو ناراحتیم

تقصیر اونی نیست که میاد تو اتاق غم هات و میخواد حالتو بپرسه...

پس سرش داد نکشیم...تقصیر اون نیست.

***

حالا جدا از این مسئله ها...حالتون خوبه؟:) میشه خوب باشین؟:)

میشه حتی اگه الان عصبانی ای یه لبخند خرگوشی بزنی؟...بخاطر پیچک هایی که هیچ گناهی نکردن و اون دلفین هایی که همیشه براتون لبخند میزنن یه لبخند کوچولو به دنیا هدیه بدین:_)