[خبرنامه‌بیگد📡] دوشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۰ ب.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ۲۴ نظر

~وینگاردیوم‌لوی‌اوسا~

*به پرواز درامدن‌ذره بینهاو قرار داده شدنشان دردستهای‌شما*

پروفسور بیگد اینجاست تا یه معمای حل نشده ی دیگه رو برسی کنه!

پس بزن بریم!

خانواده ی جزمین...شرلین،بابی و دخترشون مدیسون که در هشت اکتبر سال دوهزار و نه وقتی با ماشینشون رفته بودن بیرون از شهر که یک قطعه زمین بخرن؛ناپدید شدن....

چند روز بعد ماشین اونها-که ولش کرده بودن-پیدا شد که توی اون کارت شناسایی،حدود سی و دو هزار دلار پول،موبایل و جی‌پی‌اس بود(البته سگ بیچاره ی رو به موتشون هم پیدا شد که خیلی م گشنه بود)

چهار سال بعد یعنی سال دوهزار و سیزده تایید شدش که باقی مونده ی جسد دوبزرگ سال و یک بچه که همون جزمین ها بودن توسط شکارچی ها توی سه مایلی ماشین اونا پیدا شده.
خب...داستان ها و احتمال های خیلی زیادی درباره این مرگ/ناپدید شدنه مرموز این خونواده مطرحه:

1)بعضیا میگن اونا زندن و مرگ خودشون رو جعل کردن
2)بعضیا میگن این یه خودکشی بوده
3)یه عده معتقدن بابای بابی(که درگیر یک پرونده ی دادگاهی با پسرش بوده)توی این مسئله نقش داشته
4)یه کشیش ادعا کرده خانواده جزمین بهش گفتن ارواح رو میبینن و از کشیش انجیل ضد شیطانی گرفتن تا اونارو بیرون کنن!

یه عده میگن قبل از مرگ خانواده جزمین بابی و شرلین رفتارای عجیب داشتم و درگیر معاملات خطرناکی مثل مواد مخدر بودن...پس یه مشکلی پیش اومده بوده!"-"

درباره تئوری چهارم...
بعد مرگ خانواده جزمین مامورا یک بسته پستی توی اون خونه پیدا کردن که روش نوشته شده بوده:
تا امروز سه گربه توسط اهالی این محل کشته شده اند...
جادوگر ها دوست ندارند گربه سیاهشان بمیرد.

***

خب‌‌...بیاین چندتا ازین تئوری ها رو برسی کنیم.

اگر بخوایم بگیم کارِ ارواح و اجنه س خب‌..کار اونا بوده! درواقع شما از اجنه نمیتونین فرار کنین و منم اصلا دلم نمیخواد دربارشون چیزی بگم که باز یه وقت سو تفاهم شه و اجنه بیوفتن دنبالم!....پس اگه کار اجنه و جادوگرا بوده دستشون درد نکنه به مام ربطی نداره:دی

اگر بگیم کار بابای بابی بوده معقولانه تره...فرض کنین بابای بابی رو که با پسرش درگیر یه پرونده دادگاهی بوده و برای اینکه پسرشو اذیت کنه یه کاری میکرده اونا فکر کنن ارواح توی خونشونه و حتی براشون اون بسته ی پستی رو فرستاده...بعدشم اونا از ترس و جنون میرن خودکشی میکنن...(و به باباهه خیلی ربط نداره چون خودشون خودشونو کشتن و قصد باباهه این نبوده؟)

اینم هست که بابای بابی اونارو توی جاده خفت میکنه و بعدم میکشه...ولی بعید میدونم...هرچی باشه باباش بوده
+نوه ی بیچارشو چرا کشته؟

تئوری بعدی اینه که اونا درگیر قاچاق/معاملات مواد مخدر یا شکار غیر مجاز و قاچاقش یا هرچیز خطرناکی بودن...شاید هم بدهی داشتن(به یه عده ادم خطرناک) و بعدشم یه ادم کله گنده پامیشه و میاد اینارو میکشه؟:"|

ولی یه چیز مبهم اینجاهست....
اگر اجساد توی سه مایلی ماشین اونا پیدا شده‌..چرا پلیسا کشفش نکردن؟...یعنی سه مایل ناچیز رو برسی نکردن؟...یا جسد ها اونجا نبوده و بعدا توسط خود اون شکارچی ها منتقل شده‌‌...؟

نظر شما چیه؟:[]

 

کیوتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

*لبخند لثه ای*

منم سوال اصلیم این بود که چرا دور و بر ماشین و نگشتن که بعدا جسداشون پیدا شده /:

 

دقیقا...

* پس دادن ذره بین 

^^

اینم هدیه پروفسور بیگد به تو:]

خب میشه چهار تا تئوری رو گفت

1. قاتل خودش جسد رو به محل برگردونده (که خب فقط یه خر اینکارو می‌کنه ...شاید هم می‌خواسته چیزی رو بفهمونه؟!-_-)

2. جسد ها همونجا بودن زیر خاک اما با گذر زمان و فرسایش خاک اینا جسد اومده روی زمین -.-

3. کسی میخواد یه پیغام رو برسونه...شاید میخواد بگه جسد ها همین اطرافن؟!-_•

4. این خانواده تو جهان موازی زندن-.- (چون که گفتید رفتار عجیب و اینکه مشکوکن به مصرف مواد و داشتن رفتار های غیر عادی ) شاید اونا وارد جهان موازی شدن و جسد اونا خودش رو به جایی که وارد این جهان شده رسونده؟!-.-

-شاید میخواسته یه چیزی رو بفهمونه...
شایدم میخواسته قضیه تموم شه و پلیسای جوون و بیکار بعد جهار سال نیوفتن دنبالش؟

-شاید...

-احسنت:]

-گااااد...خوشم اومد!ای ول به مغزت!

ازونجایی که برای تاکید باید بگم من میترسم ازین پستا بخونم😂💔 پس بخواطر سخت کوشی و زحمتت برای نوشتن لایک میکنم😞😞

اخر با ارزوی خوندنه تحلیلاتم از جانب تو میمیرمXD
سپاس^-^
+منور کردی وبلاگو:] خوشحال گشتم:]

-امکانش هست برای اینکه کسی دیگه نیاد دنبالش جسد رو بردگردونده باشه-.- اما خب این کار زیاد درست نیست...اگر جسدی پیدا نمیشد اون پرونده خود به خود به فراموشی سپرده می‌شد اما پیدا شدن جسد باعث میشه دوباره به پرونده توجه کنن..

 

-من هر چیزی رو به جهان ماوراء طبیعی ربط میدم XD

شاید...هم موافقم هم مخالفD: ...
+احسنت احیانا خودت ربطی بهش نداری؟XD

-خودمم شک دارم ⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩ ذهنم خیلی شرلوک هلمز شدهXD

XD

اگ کار ارواح باشه ک..احتمال زیاد یه کرمی از خودشون چون ارواج اجنه و این چیزا اسکل نیستن پاشن بیان تفریحی یه خانواده رو بکشنD:

اگه خودکشی بوده..ک باید یه دلیل منطقی پشتش بوده باشهD:

اگه کار باباهه باشه ..همه فکر میکنن با عقل جور درمیاد..ولی بنظر من امکانش اونقداعم زیاد نیست..چون به هرحال اون بچه شه :" مگ روانی باشه ک بخاطر یه پرونه پسرشو بکشه(یا شایدم بخاطر علاقه نداشتن) D:

و اما در مورد اون کشیشه..اگ میدونسته اونا با ارواح درگیره چرا بهشون کمک نکرده و فقط یه انجیل داده؟D:

 

و یه طعوریه جدیدم هست!

شاید باباهه و اون کشیشه و یه شخص سوم هم همدست شده باشن ک اونا رو بکشن؟D:

 

و اما مورد بعدی..معمولا کسایی ک درگیر کارای مواد و مخدر و اینان کاری میکنن کسی به کاراشون شک نکنه...پس چرا باید یه همچین کاری بکنن ک کلی توجه جمع کنه؟.اونا میتونستن یه تصادف ساختگی درست کنن یا یه همچین چیزی نه؟D:

احسنت...ارواح خیلی گرامی ن اصلا تقصیر جزمینا بوده! ارواح خیلی خوبننن محض در نیوفتادن با ارواح

+شایدم باباهه دوسش نداشته:")

+اخه کشیش چیکار میتونست بکنه؟ رسما هیچی و فک کنم کشیشه مثل من به ارواح خیلی ارادت داشته و نمیخواسته خودشو درگیر کنهXDD

+باریکلا خوشم اومد! بزن قدش!

++شایدم این خانواده میخواستن لوشون بدن؟:[]پس کشتنشون چون اگه زنده میموندن قطعا لو میرفتن ولی اینجوری... فقط یه احتمال بوده

وای XD 

 

+میبیD:

 

+میتونستهحداقل به یه مشاور خبر بدهههههTT ن اینکه یه انجیل بده دستشون اب بریزه پشت سرش بگ سلام منم به روحا برسونین بکین ارادت خاصی بهشون دارمXD

 

+*زدن قدش*

 

++اگه میخواستن لوشون بدن میتونستن از روش مرگ ساختگی یا به چیزی شبیه این استفاده کننD: نه اینکه انقد زایه بکشنشون..یونو؟

اخه روانشناس بد بخت چیکار میتونست بکنه؟XD

++اگر من جای اونا بودم همینجوری میکشتمشونXDD

چمیدونم ..همینجوری گفتمXD

 

++بعد کل باند و ثروت عزیزت به چوخ اعظم میرفتXD

 

 

XDDD
+احسنت...توی این کار استعداد دارمXD

مسئله ای که برام مطرح شد این بود که شاید قاتل با پلیسی (یا پلیسایی) که مسئول پرونده بودن همدست بوده برای همون سه مایلی ماشین رو نگشتن؟..."-"

اره...شایدم طرف خیلی پولدار بوده و به پلیسا رشوه داده!
+*خر ذوق شدن از کامنتت*

وا میتسوری بازم از اینا؟

من مغزم تازه قبلی زو حضم میکرد این اومد!

@zizi-_-

احیانا سریال اتفاقات عجیب رو دیدی؟

 

+خب با ذره بینم برم سراغ معمااااا 

احتمال خودکشی خیلی کمه،چون اینجا ما یک بچه هم داریم،ولی فرضیهی تو،تو مغزم تایید شد.اما یکچی غیر واضحه پرونده ی پدر و پسر رو نمیدونیم چیه(هر پرونده ای که خلاف نیست)میتونه سر یک زمینی چیزی باشه....

 

و جالبه بگم جسدا بعد چهارسال پیدا شده ولی چطور فاسد نشدن؟پس توی یک جای سرد نگه داری میشدن!و این خودکشی نبودن رو افشا میکنه، و اینکه پلیسا چرا جسد هارو کالبد شکافی یا هرچیزی نکردن تا دلیلشو پیدا کنن.

 

+حالا قسمت جعل مرگ:این یکجورایی تو مغزم منتقی میشه،چون جالبه که پلیسا جسدی پیدا نکردن و اینا از روح و چی میترسیدن ایتجوری کردن تا یک فرض بر مردنشون ایجاد بشه&_&

 

بعدم جعل کردنش،چون جسد ها کالبد شکافی نشده..

ووووو کسی که میخواست زمینشو واس اینا بفروشه اونجا نبود؟چون کشاورزا پیداشون کردن پس همین اطراف ناپدید شدن#__#

 

پ.ن:چقدر حرف زدم،میانه که زحمت خوندنشو به شما میدمD:

دقیقا‌..بچشون بیگناه بوده...
+جسدا استخون بودن....ولی میتونستن ازمایش منن روشون!
++دقیقا...اینی که گفتی درسته!^-^
+++شکارچیا پیداشون کردنن"-"
پ.ن:عاشق این حسِ کاراگاهیتم!بجان تو!

وااای میتسوری چند روزی بود رفته بودم فاز یک فیلمی(همون که واس زیزی گفتم)

و...داد و بیداد میکردم و میگفتم معما میخوام،بیچاره دوستام سرشون رفت از بس از میلی بابی براون و معما بهشون گفتمXD 

 

و خیلی عجیبه بعد دیدن فیلم این معما اومد سراغم،آخ اونجا هم ادمایهو غیبشون مسزد و بیچاره ویل چه دردی کشید:(

 

واس همین ناگفته نماند که به یک غول لزج مثل فیلمه فک نکردم 

+عینکش را درست کرده و با ترس به اطراف نگاه میکند.

خب خب
خوبه دیگه من فرشته ی معماهاتمXDD

عجب! 
*از پشت سر پخ میکند*

قالب این یکی وبت خیلی کیوتن میتسوری یا 🥰🌹

میشه یه اسم ژاپنی هم برا من بگی⁦(♡ω♡ ) ~♪⁩

مرسییD:♡
آممم....سایاکا چانD:

اممم ..خیلی قشنگه ولی می خوام موقع معرفی بیشتر معلوم باشه اسمه

نفهمیدم منظورتوD":

میگم اسم متشابه واسه خودت مو خوام

*خاراندن سر*
چی بگم والا

با یه پاکت اسپرسو اصل نزدیک میشه* 

سلام کیوتی

چطوری؟ 

بیا اسپرسو بخوریم و شعر بخونیم تو کلیسات 

منم قول میدم یه روز به باغم دعوتت کنم و بهت دمنوشای صورتی و سبز پسته ایمو بدم

*از دور بالا پایین میپره و دست تکون میده*
سلاممم*-*
مرسی! خوش اومدی!*---*
*خوردن اسپرسو*
*یه شعر فان و مسخره خوندن*
*پاشیده شدن اسپرسو از دهن بخاطر خنده های شیشه پاک کنی*
یوهوو! مهمونی!

کیوت 

سلام *لبخند لثه ای

*-*

عر اسپرسو بدون شکر 

پوکر شدن و باز کردن کتاب سهراب*

وای کیوت 

آره آره حتما آخر هفته بیا کیوتی 

D":
*لبخند متقابل
دقیقا شکر نداشتXD
یوهو 
*گشتن دنبال لباس های مهمونی*

لباس راحت بپوش

اخ جون...مارشمالوی کبابی و کلوچه هم داری؟D:

آره عزیزم 

خونه درختی هم داریم 

نمیشه زود تر مزاحم شم؟XD
*ذوق*

آیگوووو 

آخه من آخر هفته ها میام معمولا

کنکور و این داستانا 

وسط هفته خیلی کم میام جواب یه دو سه تا کامنت بدم برای این که دیر جوابتو ندم گفتم آخر هفته بیای :" 

ببخشید

اوکی! پس اخر هفته میبینمتD:

سلام

قهرمان واقعی شهدا هستند. به گوشه گوشه زندگی و جنگ و اخلاق و ایمان شون که نگاه می کنی همه اش درس است. هر کدومش کلید یک دنیا نوشته و داستان است. فقط کافیه به اونها توجه کنیم.

 

ان شاءالله موفق باشید

ممنون:]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی