[یهویی‌ها=)🖨:]] چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۰۹ ق.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ فاقد بخش نظرات

-:بد جوری عاشق شده...

+:چی؟! خودش گفت؟!

-:اوه معلومه که نه

+:خیلی طبیعی رفتار میکنه ها...از کجا فهمیدین؟

-:اون هیچی نگفت...هیچ کاری‌م نکرد ولی چشماش‌و که دیدم!هرچقدم عادی رفتار کنه غوقای توی چشمهاش رو نمیتونه پنهون کنه...

+:ولی...مامانبزرگ عشق وجود نداره...

-:چرا عزیزم...داره...خیلی نادره، فقط وقتی واقعا عاشق بشی میفهمی که چیه و همه ی دوست داشتنهای قبل از اونو فراموش میکنی...

~بخشی از داستانی که روی کاغذ نیاوردمش~