سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۲۱ ب.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ۱۲ نظر

یوو~

یه مورد فوری داریمD:

مغز بنده دچار اختلالات پیش از امتحان حضوریِ ده روز دیگه م شده.

شیار های مغزم از کلمات مبهم و نگرانی ها پر شده و تمرکزم برای هر کاری-غیر کتاب خوندن و نقاشی رو از دست دادم:"

پس از شما یک درخواست دارم؛

اگر ایده ای دارین میشه بهم بدین تا باهاش یه متن-داستان کوتاه بنویسم؟:)

لطفا...بهش نیاز دارمD:

+حتما منتشر خواهد شد^-^

++هالوین پساپس مبارک...یو هاها *بدلیل حساسیت های کشیش از گذاشتن کلاه شاخ شیطان و گریم های وحشتناک معذوریمXD

یوهو! ایده ها یادتون نره*-*!

داستانی کوتاه راجع به هالووین. :دی

*سوختن سیم های مغز:دی

کتاب هایی که به پرواز  در اومدن.

*-*

یه داستان مربوط به یه گل مثل قصه ی دیو و دلبر.

اوه..‌داره جالب میشه*-*

زاویه دید یه نقاش توی یه روز معمولی.

عرررر*----*

یه یتیم خونه پر از احساسات بچگونه.

D:

چرا ا

مدارس شما حضوری ان از ما هنوز مجازی XD 

ودف عاخه

مدرسه ما زیادی سخت گیرنTT عیشTT

چه تم قالب باحالی*&*!!!

سلاممم سلاممم/*-*\🐥💗

جلللل حضوری@@/!!! مگه چندمی@-@!؟؟؟

+ درباره آم یه سوال فن فیک یعنی بنویسی یا واردات یا فقط یه داستان می خوای بنویسی@3@!؟؟؟

مرسیD:
سلاممم!*-*
هشتمTT 
فقط یک داستان کوتاه...شایدم عمیقD":

کشیشی که شیطان شد؟:>

وحشتناکه"-"

یه ادم ک ظاهرش خوب بود ولی باطنش نه..

*زیادی زدم تو داستانای سد😂*

XDD

کشیشی که دوست شیطان بود ؟؟ 

 

 

هیییششش الان کشیش میاد مارو میکشه:دی
ممنونم!جالب بود!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی