[یهویی‌ها=)🖨:]] [دستــهایش~] شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۳۸ ق.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ۱۷ نظر

کتابش را ورق زد

ساعت‌ها بی‌دلیل توی کتابفروشی کهنه ی شهر نشسته بود

هوا سرد بود...انجا برای خواندن کتاب زیادی تاریک بود.

اما انقدر از همه چیز

همه کس

همه جا

بیزار بود که به سرما و سکوت انجا پناه برده بود

زنگوله های در بصدا در امدند.

قطره ی اشک دیگری روی کاغذ کاهی کتاب افتاد

صدای جیر جیر پارکت های کهنه ی مغازه بلند شد

نزدیک تر...و نزدیک تر...

سرمای سوزان بدنش را میلرزاند 

انقدر از همه چیز

همه کس

همه جا

خسته شده بود که تصمیم گرفت برای بار آخر کتاب بخواند

برای بار آخر توی سرما بلرزد

برای بار آخر گریه کند

و برای بار آخر گربه ش را بغل کند 

بعد دارو های تجویز شده اش را بردارد

در اتاقش را قفل کند 

و بجای آبنبات هایی که خیلی دوست داشت

قرص بخورد.

صدای پا نزدیک تر شد؛انقدر نزدیک که بخار نفس های کسی را

از گوشه چشم هایش دید.

بند بند وجودش پر از غم بود

از همه چیز

همه کس

همه جا

دلخور و ناراحت بود...خسته بود

کت گرمی روی شانه هایش نشست

عطر خاصی توی ریه هایش پیچید

نفس های کسی گوش هایش را نوازش کرد

...

آن روز فهمید که معجزه یعنی؛

فقط یک نفر

به همه چیز

همه کس

همه جا

رنگ امید و آرزو ببخشد.

معجزه ای از جنس کت پشمی

و نفس های مخملی.

:)

حقیقتا...الان باید هندسه میخوندم...

آه از وقتی که متن ها توی مغزت رشد میکنن...انقدر زیاد که نتونی به چیزی جز اونها فکر کنی.

*متن بالا باید طولانی تر میبود.این کوتاه شدش‌ئه.

پیوند؟

اره پیوند

عععر*---*

چه امید فوق العاده ای بین اون همه غم و خستگی...

خیلی حس خوبی داشت *-*

 

+چ عجب کامنتا بازه!

:")
ممنونم:_)

+^-^

میتسو...قبول نیست دو تا وب داشته باشی که هر دوستاش اینقدر فوق العاده باشه...

اوه خدای من *ذوق
لطف داری=' ) 

دارم میرم پیوندش کنم

قر قر*

دارم جیغ میزنم
*کشیدن موها از شادی

چقدر قشنگ *-*

چقدر غمش را قشنگ توضیح دادی !

و بنظرم مفهوم همه چیز . همه کس . همه جا خیلی قشنگ بود .

قشنگ خوندی*-*♡
=' )
ممنونم^^

چرا انقدر قشنگه!:""

میرود پیوند کند*

عرررررر
*سرخ شدن و ترکیدن قلب از محبت همگان

ادم دلش میخواد متن هاتو قاب کنه بزنه به دیوار..

*سرخ شدن 
نمیدونی چقدر خوشحال میشم با این حرفاتون:_)

چه متن زیبایی 🥺💜

 و منی که تو کف اون کسی که کت رو گذاشتم :" که این متن بین کدوم ۲ نفر و چه کسی یوده👀* وی کرم شیطان درونش گل کرده 🌱🐥بکشید کنار لهش نکنید >○<\*

زییا خوندی♡-♡\
دوتا شخصیته بنده خدا توی مغزم...xD
*را را باز کردن

" و منی که گرمای نفسای مخملیو پشت گوشم حس کردم:^

*-T

۱.فکر کنم بدونم منبع الهامت چیه ولی اگه خودت بگی بهتره

۲.تو پی‌وی من نوشتیش

وقتی خیلی فکرت درگیره اینکارو میکنی و من عاشقشم(:

۱.موسیقی،کیم تهیونگxD
۲.یس<:
آه‌..چرا همه چیزو میدونی"^"

۱.آره...Someone like you

آه صداش زیادی خوشگله،خیلی خیلی زیادی.

 

چون خوب میشناسمت

۱.ها ها
میدونم...میدونم...(=

ممنون قانع شدمxD

شاید این حرفم بدآموزی داشته باشه ولی خوشحالم که به جای هندسه خوندن اینو نوشتی^-^

*لبخند شیطانی*
منم خوشحالمD":
مهم نیست که سه تا از گزینه هارو غلط زدم و عملا گند زدم تو امتحانم.

 منور کردید ای مائو اعظم*----*♡

بیتسمشنبئسکیبنتد مائوی اعظم TT

TT

TT

TT

TT

*تعظیم (ازونایی که تو کیدراما های تاریخی میکنن به امپراطورا)*
حالم خیلی بد بود تا اینکه این متن رو خوندم...
عرررر هیکاروئه خودمم*---*
=))
سلام اگر دوست داری نقد هم انجام بدم یاید به عوان یه آماتور بگم کلمه "بود" زیاد در متن هست و این یکم فکر کنم تو هیچ متنی درست نیست که یه کلمه زیاد پشت هم تکرار بشه . ولی در مورد خود ماجرای متن باید بگم ، خیلی دلگرم کننده اس خوشم اومد !
ممنونم*-* توی متن های بعدی سعی میکنم تکرار زیاد نباشه(":
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی