تهوع نه، ولی تاحالا شده از ذوق و خوشحالی احساس کنی داری میترکی؟ انگار یه جیغی توی گلوته و یه شوقی تو وحودته که هیچ جوره نمیتونی بروزش بدی و انگار داری میترکیD= من میخوام باهات حرف بزنم که نری ریاضی بخونی... منم نرم کارامو انجام بدم و درس بخونم...
وای دقیقا...همون واژه ی "نگنجیدن در پوست" ولی در عملD""":
یه سوال داشتم"-"\ بنظرتون عشق (اگه شخص میبود) توی زندگی بعدیش (اگه وجود داشته باشه) چه شی ای میشه؟ مثلا گل؟ یا دریا؟ یا اسمون؟ بنظر خودم عشق خورشید میشد. نظر شما چیه؟ (برگرفته از انیمیشن نظر شما چیه شبکه ی نهال"-")
عشق توی زندگی بعدیش چه شی ای میشد... به صورت عشق باقی میموند؟=) میتونه به عنوان هر چیزی زندگی کنه و به نحوی به اون معنا ببخشه در گل میتونه زیباییش رو به نمایش دربیاره به عنوان دریا میتونست روان بودن و جاری بود و جوش خروش داشتن رو به چشم بکشه اگه آسمون میشد بی پایان بودن و توصیف نا پذیر بودن و انتهای نامشخص رو بیان میکرد به شکل خورشید میتونست مادر احساسات دیگه به شمار بیاد یا اینکه هر چقدر هم درخشان باشه مستقیم نگاه کردن بهش آسیب میرسونه... فقط بستگی داره بخوایم توی چی توصیفش کنیم، میتونه حتی دمپایی پلاستیکی توالت خونه ننم باشه مهم معناییه که توی اون توصیفش میکنیم - توضیحات: دمپایی پلاستیکی خونه ننم... عمرش زیاده و مقاومه حتی اینم میتونه بیانگر عشق واقعی باشه یونو؟-
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
اینجا یه زمانی کلیسای کهنه ای بود که به دست جادویِ طلسم پیچک سمّی تبدیل به امواجی شد...و توی این وبلاگ جا گرفت:)) هشدار: ممکنه مجسمه ی فرشته ی نگهبان گاهی تکون بخوره ، شایدم پختون کنه! ( یکمی شوخه:دی) از شما دعوت میشه موسیقیِ پست ثابت رو گوشکنید==) و امیدواریم از متن های مرمری توی وبلاگ لذت ببرید♡-