[موقتیجات✍🏼.📂] پنجشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۲:۲۹ ب.ظ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ۲۰ نظر

اون زیادی خسته و سردرگمه. تموم وجودش رو مجبور میکنه به'فلان' فکر نکنن. ولی یه تیکه ی کوچیک.. شاید یک میلی‌متری از مغزش از دستور سر پیچی میکنه. تموم وجودش طوری رفتار میکنن انگار 'فلان' وجود نداره. ولی افکار خطخطی توی مغزش فقط 'فلان' هستن. لبریز از اون. حتی خود مغزه هم نمیدونه چرا داره به 'فلان' فکر میکنه. 

اون انقدر درگیره که بدون اضافه کردن عسل کره ی بادوم زمینی رو توی دهنش میذاره و درحالی که صورتش از تلخی ش جمع شده به 'فلان' فکر میکنه. اون سر و ته از تخت اویزون میشه تا خون بیشتری به مغزش برسه ؛ ولی افکار بیشتری توی سرش میریزن و سرگیجه میگیره.

اون رمانای کلاسیکش رو زیر بغلش میزنه و درحالی که فقط یک پیرهن حریر تنشه راهی خیابون میشه. قطرات بارون شونه هاشو خیس میکنه و اون کتابای قدیمیشو لمس میکنه. اون هنوز هم به 'فلان' فکر میکنه. درحالی که یک بغل کتاب داره و میدوئه یکهویی همه افکارش از دستش در میره. 'فلان' توی تموم وجودش پخش میشه و تا میاد دوباره 'فلان' ذو بندازه بیرون ؛ 'فلان' توی تموم وجودش رسوخ میکنه.

اون تموم وجودش رو مجبور میکنه. ولی مغزش رو نمیتونه خفه کنه‌..

کی گفته قلب از مغز زبون نفهم تره؟ 

قلب اون خفه خون گرفته.. و حالا این مغزشه که دیوونش میکنه.

نزاشتم فرست شیییی″-″
-خواندن متن
این خیلی قشنگ بود خیلی:)
ای ناقلاxDD
بر اساس واقعیت و اینا.. 3>..
فیلمش را تماشا کردم..
"در ذهنم"
این خیلی خوب بود. :)
خیلی خوشحالمxD
حالت چطوره؟:)
خب،منم به ′فلان′ فکر میکنم،و این موقعیت هم برام زیاد پیش اومده *چشمک زدن
راستی فونت رو وبت چیه؟ خیلی قشنگهT-T
حیحی<<:
خوبم. نه. بد نیستم.. یطور خنثی یی.. یه وایب بدی.. نمیدونم.
*خنده ریز
فونت وزیره<": عین فونت وب خودته ها..
(کی گفته قلب از مغز زبون نفهم تره؟)
این فقد زیادی حق بود-

+ولی فکر کنم فونتت ساحل باشه ها*-*
+ توی فونتا نوشته بود وزیر "^" منم که وارد نیستم ㅋ
وای این ب قول خودت خیلی چرخ آور بود..
میگممم،اینو چطوره یه چالش کنی؟چون میدونی خودم ب شخصه خیلی علاقه مند شدم اینطوری خودمو توصیف کنم و بگم"اونی ک منه" کیه
بنظرم چالشش کن شاید خیلیا دوست داشته باشن انجامش بدن*--*
واییی ارههه*---*
مرسی:")

اهم. @همه 
اگه خواستین اینو ادامه بدین با عنوان (اونی که منه) و یه روز خودتونو توصیف کنینD;
*قلبنم همچین چالشی گذاشتم با عنوان "اگر روح بودم"
*-*
اخه مال خودمو ساحل گذاشتم که اینجوری شد*--*
نمیدونم دیگه..-
عهه پس ساحله (منی که هیچی نمیدونم)
Vazir اینجوریه
Sahel اینجوری:"
یاد میگیریD":
حیحی
اگه واقعی باشه خیلی قشنگه :))
...)
حس می کنم بعضی داستاناتو تجربه کردم. مثلا این یکی
واااااااااای اقای ابیی! واای شما اینجایین یا من خوابمم؟ پسمسمسکیمسم
*مرگ از شدت ذوق زدگی
همیشه هستم...
چشمک زدن *
اشک شوق*
ذوق مرگی*
اونی ک توعه کوچولوعه و وجودش بوی وانیل میده و حتی کسایی مثل من ک وانیل خیلی دوس ندارن مجذوبش میشن
اون یه دختر کوچولوی شیرینه که تو حال و هوای رنگای creamy و light chocolate داره
اروم و مهربونه مثل یه خامه سبک وانیلی رو کیک گردویی



چرا حس میکنم شبیه گشنه ها نوشتم؟
وایی:">>>> *پاشش اکلیل و شکر
*اشک
*ذوق‌مرگی
نمیدونی چه حسی داره یه نویسنده عین دارکلایت بیاد اینطوری توصیفت کنهه میحسنکسنسمس *اشک فراوان


چرا پاره شدم؟xDDD
وایی قشنگ بود =-=
می خوام منم انجامش بدمπ-π
میدممممممممم( میتسوری چان اجازه هست منم انجام بدم *مظلوم نگریستن+-+)
:>>>
یوهوو
البتهه باعث افتخارمهDD":
جوری که انقد کامنت گذاشتن برام سخت شده "-"
های های
وااای ببین کی اینجاستتت!!! چه سعادتیی!!
اقا اینجوری نگید خبببب از کم سعادتیمه :(((((
خوبی کیوتم ؟ *-*
منور کردی وبلاگو :">>>
مرسیی
عایی گلبم :")
در هر صورت با اجازت منم یه پست با این عنوان گذاشتم توی وبلاگم :)))
+ موضوع جالبی بود ولی خب برای منی که از نوشتن متنای قشنگ چیزی سر در نمیارم سخت بود "-"
دیدمش*---* چرخ اور بود >>>
+ای بابا داری شکست نفسی میکنی که؟ متنای تو که زیادی قشنگن ..>>>
(ذو بندازه بیرون ...)
داشتم متنای وبلاگت رو (بادقت) میخوندم و فکر کردم شاید لازمه بهت بگم اینجا بجای رو یه ذو نشسته. متنات مثل همیشه قشنگن و حتی چندین برابر قشنگ‌تر شدن، اما مثل اینکه هنوز هیچکس حواسش به ابن کیبوردای =€×€{¢=hdjy نیست :))
اوه ممنون که گفتی‌شD":
 وای .. قشنگ خوندیشون:>> *ذوق مرگ
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی